رجوع به پاره پاره شود. - پاره پار شدن، پاره پاره شدن: فراوان بگشتند در کارزار همان تیغ با گرزشد پاره پار. فردوسی. - پاره پار کردن، پاره پاره کردن: بفرمان آن خسرو نامدار بکردند از آن پس ورا پاره پار. فردوسی
رجوع به پاره پاره شود. - پاره پار شدن، پاره پاره شدن: فراوان بگشتند در کارزار همان تیغ با گرزشد پاره پار. فردوسی. - پاره پار کردن، پاره پاره کردن: بفرمان آن خسرو نامدار بکردند از آن پس ورا پاره پار. فردوسی